محمد سمیعی؛ فاطمه سمیعی
چکیده
در نیمقرن گذشته، بهویژه پس از انقلاب اسلامی، اسلامیسازی علوم و بهویژه علوم انسانی از مسائل فلسفی مهمی بوده که به آن بسیار پرداخته شده و هنوز نیز مطالب زیادی دربارة آن منتشر میشود. این مقاله تلاش دارد با تعیین دقیق محل نزاع، نشان دهد که اگرچه علم آبجکتیو تلاش دارد که از هرگونه پیرایه دور باشد، اما حتی طبق نظر رئالیستها که به ...
بیشتر
در نیمقرن گذشته، بهویژه پس از انقلاب اسلامی، اسلامیسازی علوم و بهویژه علوم انسانی از مسائل فلسفی مهمی بوده که به آن بسیار پرداخته شده و هنوز نیز مطالب زیادی دربارة آن منتشر میشود. این مقاله تلاش دارد با تعیین دقیق محل نزاع، نشان دهد که اگرچه علم آبجکتیو تلاش دارد که از هرگونه پیرایه دور باشد، اما حتی طبق نظر رئالیستها که به صدق مطابقی علم اهمیت میدهند، چون هیچگاه علم از جهانبینی عالمان رهایی نمییابد، تأثیر جهانبینیهای مختلف همواره در تئوریهای آبجکتیوی که ارائه میدهند، میتواند باقی بماند. جهانبینی اسلامی نیز استثنا نیست و همانطور که علم در دورههای مختلف تاریخی رنگ جهانبینی غالب بر هر دوره را گرفته است، میتواند اسلامی شود. در ادامة مقاله، نظریّة ممتنع بودن علم اسلامی با ذکر یک نمونه از روانشناسی که بر دوگانهانگاری ذهن و مغز مبتنی است، رد میشود. اما اسلامیشدن علم به صورت طبیعی و خودبهخودی با اسلامیسازی آن بهصورت دستوری و تصنّعی متفاوت است. علم را نمیتوان با ممیّزی و سانسور اسلامی کرد، همانطور که نمیتوان با اضافه کردن و اختلاط با گزارههای موجود در متون مقدس به علم اسلامی رسید. در پایان نتیجهگیری میشود که بهرغم امکان اسلامیشدن علم، ولی اسلامیسازی آن نتیجهبخش نیست.